top of page

‏ایران در آکادمی

Writer: Nima Ghasemi Nima Ghasemi

Updated: Mar 15

‏ایران در آکادمی
کتاب

«ستیز و سازش» اثر جمشید کرشاسپ چوکسی روایت مستعمره شدن سرزمین‌های ایرانی به دست دو امپراطوری عربی با ایدئولوژی اسلامی‌ست. این کتاب که با روش علمی آکادمی‌های غربی نوشته شده، زبان «نزاکت سیاسی» (Political Correctness) را استخدام کرده است و از کلماتی مانند «استعمار» (Colonization) برای روایت سرگذشت ما ایرانیان استفاده نمی‌کند. با این حال، با استنادات علمی و عینی چیزی را شرح می‌دهد که در حکم استعمار ایرانیان در سرزمین خود و دست‌کاری هویتی آنهاست. به پیشنهاد مخاطبان ایران‌گرا و آزادی‌خواه، تصمیم گرفتم که با گزارشی از محتوای این کتاب به همراه تفسیر و نقد، مجموعه‌ای از ویدئوهای خودم را شروع کنم که تنها در این کانال یوتیوبی، یعنی در «آکادمی فلسفه» می‌توانید آنها را بیابید.


در شرایط فقدان دولت ملی و رسانه ملی، رسانه‌های مستقل بیشتر مورد اعتماد وطن‌دوستان است. از این پس، من هم محتواهای بیشتری در کانال یوتیوبی خود قرار خواهم داد. اطمینان دارم که با همراهی و پشتیبانی ایرانیان ایران‌گرا و به ویژه پادشاهی‌خواهان، پیروز خواهم شد و پیروز خواهیم شد! شرط برآمدن دوباره ایران و آزادسازی سرزمین‌های ایرانی از چنگال اسلام‌گرایان و گروه‌های سیاسی همسو با آنها، ابتدا ظهور یک صدای مستقل است.

گفتنی‌ست که این کتاب به همت انتشارات ققنوس در ایران منتشر شده و در دسترس است.



1- پدیده «نومسلمانی» چگونه پیدا شد؟

امیران عرب که بعد از دو جنگ بزرگ پیروزی‌هایی کسب کردند، نمی‌توانستند مانند شاه اسماعیل یک‌شبه دستور تغییر کیش این همه ایرانی را صادر کنند؛ شگرد آنها برای استعمار سرزمین‌های ایرانی پیچیده بود: آنها مردم مغلوب را در غیاب دولت ملی‌شان، مابین پرداخت مالیات سنگین و مسلمان شدن مخیر کردند.چون تسلط نظامی‌شان قرن‌ها حفظ شد، این سیاست اعمال تبعیض اقتصادی علیه مردم بومی هم جواب داد و به ویژه در دوران امپراطوری دوم اسلامی (خاندان بنی‌عباس)، گروه‌های بیشتری از ایرانیان برای آنکه تهیدست نشوند، پذیرفتند که مسلمان شده و نام‌های عربی اختیار کنند. چوکسی در «ستیز و سازش» می‌نویسد که در اواسط قرن سوم هجری قمری، حدود نیمی از ایرانیان نومسلمان شده بودند! نرخ تغییر دین از بهدینی به اسلام به ویژه در دوران عباسیان بالا رفت.



2- بی چیزها با استعمار ایران به همه چیز رسیدند!

این تصور که سربازان اسلام در قرون اولیه هجری.قمری به عشق «الله» به سرزمین‌های ایرانی حمله کرده‌اند، رمانتیک‌سازی تاریخ است.

اعراب بادیه‌نشین که به سرزمین‌های ایرانی مانند عراق و اصفهان و فارس سرازیر شدند، به یک بهشت زمینی می‌آمدند؛ مردمانی زیبا می‌دیدند ثروت‌مند و شادمان که هم می‌توانستند از آنها بیاموزند و هم می‌توانستند اموال آنها را تاراج کنند. این استعمارگران برای «شهادت» و رفتن به بهشت آسمانی نیامده بودند! حکم آنها مانند سربازان پادشاهی اسپانیا و پرتغال است وقتی که با کشتی‌های خود در آمریکای جنوبی پهلو گرفتند. آنها با حکم پاپ، به بهشت زمینی (ال دواردو) وارد می‌شدند و البته از حمایت سازمان‌های مذهبی کشورهای خود هم بهره‌مند بودند.



3- سیرجان گفت که روز، شب خواهد شد.

از دید موبدان که سخنگویان ادبی ایرانیان بودند، اسلام، دوران ظهور «دیوان ژولیده‌موی خَشِمْ تُخمه» است که آمدنشان را زرتشت از خداوند شنیده و پیش‌دیده بود! آنها که هنوز به فاخرترین شکل ادبیات مادری خود، یعنی پهلوی (فارسی میانه) می‌نوشتند، تشخیصی جز «آخرزمان» (Apocalypse)‌ نمی‌دادند! جهان ایرانی رو به ویرانی می‌رفت و کار به آنجا رسیده که «ایرانی از انیرانی» قابل تمییز نبود.


از سوی دیگر اولین نسل‌های نویسندگان ایرانی‌تبار نومسلمان هم به تدریج فرامی‌رسید. آنها هم در قالبی «پساآخرزمانی»، (post-apocalyptic) فروپاشی ساسانیان را توضیح داده و ظهور اسلام را به عنوان ظهور دینی حق، تقدیر خداوند شمردند. در حالی که ادبیات موبدان، افسوس بود و دریغ‌گویی، ایرانیان نومسلمان، ادبیاتی خلق می‌کردند که سرچشمه مشروعیت برای حاکمان عرب‌تبار نورسیده بود. موبد سیرجان، زادْسْپَرَم، نوشت که روز به شب تبدیل شده و پادشاهی ایرانی نابود خواهد شد؛ نویسندگان نومسلمان هم با اطلاعی که از قالب‌های ادبی ایرانی داشتند، مابین تولد پیامبر اسلام و ترک برداشتن طاق کسری، مقارنه می‌دیدند و قصه‌هایی از نفرین پیامبر اسلام علیه خسروپرویز سرهم‌می‌کردند. چوکسی می‌نویسد که این ادبیات حسب‌الادعا «پیش‌گویانه»، در هر دو مورد، پس‌گویانه بوده است!... تلاش‌هایی در قالب ادبیات دینی برای هضم آنچه رخ داده بود: فاجعه برای ملتی، و سرمستی پیروزمندانه برای ملتی دیگر... طرفه اینکه سرچشمه این دو نوع روایت از ماوقع، هر دو ایرانی بود!



4- پسوند «اسلامی» نامی برای یک مصادره استعماری‌ست

پسوند «اسلامی» معمولا به یک محتوای ایرانی مصادره‌شده دلالت می‌کند. وقتی گفته می‌شود «معماری اسلامی» مقصود هنر معماران ایرانی‌ست که کارفرمایان مسلمان (عرب‌تبار یا بعدها ایرانی نومسلمان)‌ داشته است؛ وقتی گفته می‌شود «فلسفه اسلامی» معمولا به محتواهای تولیدشده نویسندگان ایرانی در ژانر ادبیات فلسفی اشاره دارد که در دوران اسلامی نوشته شده است. خود این نویسندگان عموما توسط نمایندگان ایدئولوژی مسلط اسلامی در دوران خود، تکفیر می‌شده‌اند.


این نکته حتی در مورد تاریخ‌نگاری صدر اسلام هم صادق است: مهم‌ترین منبع از دوران پیامبر اسلام، کتاب «سیرت رسول‌الله» اثر محمدبن اسحاق است که تبار ایرانی داشته است. چوکسی معتقد است که محمدبن اسحاق، ملقب به «امیرالمحدثین»، احادیث و روایات متعددی را که جمع کرده بود در یک قالب روایی قابل فهم تدوین کرده بود؛ این قالب روایی را ایرانیان می‌شناختند چون روایت مشهور از زندگی پیامبر ایرانی، زرتشت بوده است! یعنی تاریخ زندگی پیامبر اسلام را با گرته‌برداری از زندگی زرتشت پیامبر نوشته‌اند!


آن عده که معتقدند پیش از اسلام، فرهنگ و نوشته و متنی نبوده، تجاهل می‌کنند. روشنفکران دوران پیشین ایران‌گرایی، مانند صادق هدایت، زبان پهلوی را آموخته بودند و از منابع پهلوی موجود، به فارسی نو ترجمه می‌کردند. این گرایش، همچنان ادامه دارد و به عنوان نمونه، کتاب زادسپرم، موبد سیرجان، توسط دو پژوهشگر معاصر به فارسی نو ترجمه شده و در دسترس است. شناخت فرهنگ کهن ایرانی در همه سطوح جریان دارد و تازه در حال کشف پیشینه فرهنگی خود هستیم....



5- تصوف و تشیع کاتالیزور نو مسلمانی بودند

به اعتقاد جمشید کرشاسپ چوکسی، تصوف قرون سوم و چهارم ه.ق. و همین‌طور «تشیع»، اشکال ایرانی اسلام‌اند. این دو فرم «دین‌ورزی»، در حقیقت نمایان‌گر عدول تدریجی لایه‌هایی از اجتماع ایرانیان از هویت اصیل خود یعنی بهدینی، و استقبال از نومسلمانی‌اند. تصوف آن دوران با ژست رواداری، درآمدن به اسلام را تسهیل می‌کرد و کاتالیزور نومسلمانی می‌شد و جریان‌های شیعه با ادعای اینکه مدافع حق علی‌بن ابی‌طالب داماد پیامبرند، با ایدئولوژی رسمی خلیفه مستقر در بغداد مخالفت می‌کردند. هر دو، نمایندگان میانه‌داری سیاسی‌اند؛ همان که در تمثیل فارسی، «یکی به نعل و یکی به میخ» زدن تعبیر شده است.



6- مسابقه خرمسلمانی شد

جدال بر سر ایران و هویت ایرانی، جدالی با بیش از هزار سال سابقه است... پس از فروپاشی ساسانیان، تصویر روشن‌تری از جدال بر سر ایران داریم؛ این تصویر روشن‌تر که محصول پژوهش است می‌گوید که این بازی زشت که اصالت ایرانی را به نفع یک نیروی خارجی انکار کنیم،

چند کلان‌روند موازی درست کرد که با هم در این مورد رقابت می‌کردند؛ جریان‌های شیعی (غُلات) خود را به خاندان پیامبر اسلام آویزان می‌کردند تا مطالبه اعتبار و قدرت کنند و تصوف، با شعار رواداری، کندن از دین آباء و اجدادی را توجیه می‌کرد تا جایی میان بهدینی و اسلام رسمی بایستد.

در این میان، هر از گاهی، جریان‌های ایران‌گرا از دل این «اشکال مختلف اسلام ایرانی» سربرمی‌کردند و به خویشتن انکار شده ارجاع می‌دادند. این نفی و اثبات «ایران»، چکیده تاریخ ماست و دینامیسم حیات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ما را توضیح می‌دهد.






Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page