جنگی که از تهران آغاز شد؛ چگونه جمهوری اسلامی جنگ را بر اسرائیل و ایران تحمیل کرد
- آریا چَمروش
- Jun 22
- 4 min read
Updated: 5 days ago

دشمنی با اسرائیل نه از موضع یک تعارض دیپلماتیک یا مناقشه سرزمینی، بلکه از بنیادهای ایدئولوژیک خمینی آغاز شد. در آثار و سخنان او، اسرائیل ساختهی دست استکبار و مرکز توطئه علیه «امت اسلامی» تلقی میشد. پس از رویداد بهمن ۱۳۵۷، این نگاه بهسرعت به کنش عملی بدل شد.- آنچه در ظاهر تقابل منطقهای به نظر میرسد، در بطن خود ادامه یک پروژه بزرگتر است؛ پروژهای که ریشه در استراتژیهای اتحاد شوروی در دوران جنگ سرد دارد. در این استراتژی، اسرائیل نهفقط یک دشمن منطقهای، بلکه بازوی غرب در منطقه محسوب میشد و پشتیبانی از جریانهای ضداسرائیلی، ابزار توازن در مقابل نفوذ آمریکا و متحدانش بود.
- دشمنی با اسرائیل برای جمهوری اسلامی فقط یک سیاست خارجی نیست، بلکه ابزاری است برای بقای داخلی. این دشمنی، امکان سرکوب اعتراضات مردمی را فراهم میکند، فضای امنیتی را توجیه میکند، نیروهای سرکوب را مشروعیت میبخشد، و منابع عمومی کشور را در پوشش حمایت از «جهاد جهانی» هزینه میکند.- جنگی که اکنون به خاک ایران رسیده، نه از بیرون، که از درون بر ما تحمیل شده است. این جنگ، جنگ یک رژیم است، نه یک ملت. و تنها راه صلح، گذار از این رژیم، و بازتعریف جایگاه ایران در جهانی است که دیگر به بهانه «قدس»، نباید ایران را قربانی کند.
– در سپیدهدم شکلگیری جمهوری اسلامی، آنچه خود را در قالب شعارها، ساختارهای رسمی و نهادهای امنیتی و فرهنگی بازنمایی کرد، دشمنیای نبود که حاصل از اختلافات جغرافیایی یا رقابتهای استراتژیک باشد، بلکه رویکردی نهادینهشده، هدفمند و مستمر در دشمنسازی با کشوری بود که در نگاه رهبران جمهوری اسلامی، نماد تمرکز نیروهای غربمحور در قلب خاورمیانه تلقی میشد: اسرائیل.
دشمنی با اسرائیل نه از موضع یک تعارض دیپلماتیک یا مناقشه سرزمینی، بلکه از بنیادهای ایدئولوژیک خمینی آغاز شد. در آثار و سخنان او، اسرائیل ساختهی دست استکبار و مرکز توطئه علیه «امت اسلامی» تلقی میشد. پس از رویداد بهمن ۱۳۵۷، این نگاه بهسرعت به کنش عملی بدل شد؛ اشغال سفارت اسرائیل در تهران، تغییر آن به سفارت فلسطین، اعلام روز «قدس»، و بعدا تأسیس نهادهایی چون «سپاه قدس»، از جمله اقدامات تدارکاتی بودند که نشان دادند این دشمنی نهتنها موقتی یا شعارگونه نیست، بلکه ستون فقرات هویت سیاسی جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد.
در این میان، جمهوری اسلامی هرگز به دشمنی زبانی بسنده نکرد بلکه با ایجاد و حمایت همهجانبه از گروههای نیابتی چون حزبالله لبنان، حماس و جهاد اسلامی فلسطین، حوثیها در یمن و دیرتر گروههای شبهنظامی در عراق و پشتبانی تدارکاتی، نظامی ،اقتصادی و سیاسی در سوریه، تهران به بزرگترین محور سازماندهی، تسلیح و آموزش نیروهای مسلح ضداسرائیلی چند لایه در منطقه بدل شد. هیچ حکومت دیگری بهاندازه جمهوری اسلامی در ایران در تولید بحرانهای امنیتی علیه اسرائیل و بیثباتی منطقه نقش مستقیم نداشته است.
آنچه در ظاهر تقابل منطقهای به نظر میرسد، در بطن خود ادامه یک پروژه بزرگتر است؛ پروژهای که ریشه در استراتژیهای اتحاد شوروی در دوران جنگ سرد دارد. در این استراتژی، اسرائیل نهفقط یک دشمن منطقهای، بلکه بازوی غرب در منطقه محسوب میشد و پشتیبانی از جریانهای ضداسرائیلی، ابزار توازن در مقابل نفوذ آمریکا و متحدانش بود. جریان چپ اسلامی و ایدئولوژی خمینی، به مثابه بازوی این پروژه عمل میکردند. جمهوری اسلامی امروز را میتوان آخرین واحد سیاسی باقیمانده از آن پروژه دانست که با زبان اسلام انقلابی، اما با روح استراتژی شوروی، مأموریت خود را در تقابل با غرب و اسرائیل ادامه میدهد.
پس از فروپاشی شوروی، این مأموریت به نفع روسیه بازتولید شد. کرملین امروز نیز از همین ساختار نیابتی بهره میبرد تا توازن ژئوپولیتیک خود را در منطقه حفظ کند. حمایت روسیه از سیاستهای ماجراجویانه تهران، از جنگ سوریه تا تجهیز سپاه به فناوریهای پیشرفته، همگی در راستای همان فلسفه استمرار جنگ بجای صلح است؛ جنگی که نه به نفع ملت ایران است و نه مردم منطقه.
در این میان، اسرائیل نه آغازگر که همواره در موضع دفاعی قرار داشته است. جمهوری اسلامی از خاک ایران، سوریه، لبنان، یمن و عراق به صورت مستمر علیه اسرائیل عملیات نظامی و اطلاعاتی انجام داده است؛ چه با حمله پهپادی، چه با انتقال موشک و چه با تأمین مالی و آموزش نیروی انسانی. در برابر این فشارها، واکنشهای اسرائیل که گاه زیرساختهای نظامی یا مراکز استراتژیک سپاه را در سوریه، لبنان یا خاک ایران هدف قرار داده، اقدامی تدافعی در برابر تهاجم ممتد و برنامهریزیشده بوده است. این جمهوری اسلامی است که جنگ را تحمیل کرده؛ نهفقط بر اسرائیل، بلکه بر ملت ایران، که اکنون قربانی مستقیم محاسبات ایدئولوژیک و بحرانسازانهی حاکمان خود شدهاند.
دشمنی با اسرائیل برای جمهوری اسلامی فقط یک سیاست خارجی نیست، بلکه ابزاری است برای بقای داخلی. این دشمنی، امکان سرکوب اعتراضات مردمی را فراهم میکند، فضای امنیتی را توجیه میکند، نیروهای سرکوب را مشروعیت میبخشد، و منابع عمومی کشور را در پوشش حمایت از «جهاد جهانی» هزینه میکند. درواقع، پروژه «قدس» به اهرم کنترل تهران بدل شده است؛ تهران بجای آنکه پایتخت یک کشور پیشرو و صلحطلب باشد، مرکز فرماندهی جنگی شده که بیش از چهار دهه، ایران را از توسعه باز داشته و منطقه را در آتش نگه داشته است.امروز اما برای نخستین بار در تاریخ معاصر، بدیلی روشن، ملی، و دارای مقبولیت بینالمللی در برابر این ساختار ویرانگر شکل گرفته است: سامانه پادشاهی ایرانی، با پشتیبانی شهریار ایران شاهزاده رضا پهلوی، نهتنها از انسجام داخلی برخوردار است، بلکه توانسته توجه بازیگران منطقهای و جهانی را نیز جلب کند. این جریان، با داشتن برنامههای مدون برای سیاست خارجی عقلانی، احیای پیوندهای تاریخی با ملتها، و پایاندادن به سیاستهای صدور بحران، نوید بازگشت ایران به مدار صلح و همکاری منطقهای و جهانی را میدهد.
در این منظومه، اسرائیل دیگر نه یک دشمن ابدی، بلکه کشوری همسایه در منطقهای بحرانزده است که صلح و ثبات آن در گرو عقلانیت تهران آینده خواهد بود؛ تهرانی که دیگر پایگاه ایدئولوژی نیست، بلکه نماد حاکمیت ملی، توسعه پایدار، و روابط متوازن بینالمللی خواهد شد.
جنگی که اکنون به خاک ایران رسیده، نه از بیرون، که از درون بر ما تحمیل شده است. این جنگ، جنگ یک رژیم است، نه یک ملت. و تنها راه صلح، گذار از این رژیم، و بازتعریف جایگاه ایران در جهانی است که دیگر به بهانه «قدس»، نباید ایران را قربانی کند.
Comments