
سه اصل بی چون و چرای رضا شاه دوم در خصوص آینده ایران
۱- حفظ تمامیت ارضی کشور.........
تمامیت ارضی یا تمامیت سرزمین و یا یکپارچگی سرزمین، اصلی در حقوق بینالملل است که به دولتهای مستقل این حق را میدهد تا از مرزها و زمین کشورشان در برابر یک دولت دیگر دفاع کنند
۲- حکومتی سکولار مبتنی بر جدایی دین از سیاست
۳- دموکراسی و حقوق بشر
سکولاریسم:
واژه سکولار از ابتدای قرن چهاردهم میلادی وارد گفتمانهای فلسفی و سیاسی شد، سکولار در تعریف کلی یعنی «آنچه وابسته به دین وابسته نیست.»
اولینباری که کلمۀ سکولاریسم برای توصیف یک وضعیت حاکم در جامعه به کار رفت، مربوط به سال ۱۸۶۴ است. دکتر جورج هالی اوک، نویسندۀ بریتانیایی برای جداسازی نهاد کلیسا از سیاستگذاری در عرصۀ آموزش این اصطلاح را به کار برد. هر چند که پیش از این نیز این کلمه در زبان لاتین وجود داشت. هدف هالی اوک از این جداسازی البته نقد باورهای دینی نبود. او معتقد بود سکولاریسم به معنای انکار دین، به ویژه مسیحیت، نیست. بلکه سکولاریسم باید به استقلال این دو نهاد، یعنی دولت و حاکمیت در یک سو و دین و کلیسا در سوی دیگر، منتهی شود.
ستونهای اصلی سکولاریسم
به باور فلاسفه سکولاریسم را میتوان دارای سه ستون اصلی دانست:
یک: سکولاریسم تعریف موقعیتی است که دین از منظر عمومی رخت بربسته است و در فضای خصوصی شهروندان معنا پیدا میکند. تا پیش از قرن چهاردهم میلادی جدا کردن مسالۀ دین از سیاست و اجتماع چندان مرسوم نبود. مفهوم سکولاریسم همچون بسیاری از تعاریف فلسفی دیگر ریشه در اندیشۀ غربی دارد و در این سرزمینها به دلیل قدرت کلیسا و اینهمانی دین و سیاست این دو مفهوم سخت به هم گره خورده بودند. اما آنچه جوامع اروپایی در میانه قرون وسطا پشت سر گذاشتند، آنچه به نام دادگاه تفتیش عقاید در حافظه تاریخی این جغرافیا ثبت شد، یکی از دلایل پررنگی بود که سبب شد مسالۀ «سکولاریسم» به عنوان یک اصل لازم در اندیشۀ فلسفی و سیاسی به بوته نقد و بررسی برود و به عنوان یک خواست عمومی مطرح شود.
دو: سکولاریسم در عصر حاضر شاید به این دلیل که معنای زندگی شخصی و انتخاب شخصی تعریفی روشن یافته است، طرفداران بسیاری پیدا کرده است. التزام دینی در دنیای مدرن یک مساله شخصی تعریف شده و به اندرون و خلوت رفته است.
سه: براساس تعریفهای اخلاقی مدرن در جوامع پیشرفته، دیگر یگانه عنصر نظم اجتماعی و اخلاق مداری دین نیست، قانون و درک انسان امروزی میتواند برای ارزشگذاری و زندگی با وجدان اجتماعی راهکارهایی بیاید و در عین حال با «خصوصی کردن دین» از بروز ریاکاری و صورتبندیهایی برای ارزشگذاری براین اساس جلوگیری کند.
سکولاریسم چگونه در برابر دادگاههای تفتیش عقاید قد علم کرد
شاید اگر آن دادگاههای بازجویی دینی، ایمانکاوی یا دادگاههای تفتیش عقاید در قرون وسطی رخ نداده بود، اندیشمندان اروپایی هرگز تا اینحد در جستوجوی تحقق سکولاریسم نبودند. سرکوب، آزار و جلوگیری از آزادی بیان در قرون وسطی همان رخدادی بود که با عاملیت کلیسا و نمایندگان دینی رخ داد. دادگاههای تفتیش عقاید که شروعش از قرن دوازده میلادی و در فرانسه بود، بسیاری از شهروندان را به اتهامهایی همچون ارتداد، شرک و جادوگری شکنجه، مجازات و به قتل رسانید. در سدههای میانۀ کلیسا درصدد استیلای سیاسی در سراسر قارۀ اروپا بود و برای اعتراف گیری دست به هر شکنجهای میزد. از گالیله تا بسیاری از دانشمندان و هنرمندان از فرانسه تا اسپانیا تحت شدیدترین فشارها قرار گرفتند و به باور بسیاری همین امر سبب شد که سکولاریسم به عنوان یک اصل از سوی اندیشمندان و سیاستمداران پی گرفته شود.
مردم اسپانیا سیصد و پنجاه سال را در تاریکی به سر بردند، دادگاههای تفتیش عقاید سه و نیم قرن به عنوان یگانه قدرت مسلط و مقدس تک تک زاویای زندگی و اندیشه مردمان را میکاوید، محاکمهشان میکرد و جهنمی روی زمین برایشان میساخت.
سکولاریسم سیاسی چگونه بنا شد؟
در دنیای امروز وقتی حکومتی صحبت از سکولاریسم میکند در واقع بیش از هر چیز هدفش دست کم در شکل ایدهآل و آرمانی بر این دو اصل بنا نهاده شده است، اینکه مسالۀ برابری در احترام به حقوق شهروندان با هر دین و آیینی و دیگری آزادی وجدان است. دستیابی بر این دو اصل در تعاریف سیاسی تنها در صورتی ممکن است که نهاد دین از دولت جدا باشد و در مرحلۀ بعد دولت در قبال باورهای دینی شهروندان بیطرف باشد. نظام سیاسی سکولار میخواهد احترام دولت به شهروندان و رعایت کرامت انسانی و ارزشهای اخلاقی نه براساس باورهای دینی که براساس گذارههای اخلاقمداری و مفهوم آزادی و دموکراسی تعریف کند.
آیا سکولاریسم در نظامهای سیاسی قابل اجراست؟
سکولاریسم سیاسی با بروز نشانههای دین در سطح جامعه آشکارا مخالفت میکند، یکی از مشهورترین این مخالفتها جامعۀ فرانسه است که دانشآموزان، دانشجویان و کارمندان ادارات دولتی اجازه ندارند هیچ نشانۀ ظاهری که مربوط به دین باشد، همراه خود داشته باشند و این موضوع به ویژه در مسالۀ روبندۀ مسلمانان و کلاه یهودیان همیشه جنجالبرانگیز بوده است. یکی دیگر از مظاهر جامعۀ سکولاریسم سیاسی بیتفاوتی نسبت به مسالۀ دین است، در آموزش مسالۀ دین تقریبا هیچ جایی ندارد.
همۀ اینها در حالی است که به باور منتقدان سکولاریسم، به ویژه سکولاریسم سیاسی تقریبا هیچ دولتی در این زمینه موفق عمل نکرده است، حتی دولتهای کمونیستی که آشکارا با مسالۀ دین مخالف بودند هم در این زمینه بیطرف عمل نکردهاند، اما در جوامع سکولار هم باز شاهد بروز نشانههای دینی هستیم، برای مثال دولتهای اروپایی سکولار به سمت گرامیداشت آیینهای مسیحیت به ویژه مسیحیت کاتولیک سوگیری دارند، یکی از بارزترین نشانههای این سوگیری تعطیلات کریسمس و جشنهای مذهبی است که در این ایام برگزار میشود و حتی بودجههای دولتی نیز برای آن اختصاص پیدا میکند.
با این همه سکولاریسم یا لائیسیته با نظام سیاسی فرانسه پیوند دیرینهای دارد. سال ۱۹۰۵ قانونی با عنوان «جدایی کلیساها از دولت» در فرانسه به تصویب رسید. نظام سیاسی فرانسه بین لائیسیته و سکولاریسم در رفت و آمد است، لائیسیته در واقع به معنای «آزادی از دین» تعریف شده است، در حالی که سکولاریسم بیشتر به معنای «آزادی دین» تعبیر میشود. بسته به دولتهایی که سرکار میآید دولتها به یکی از این دو مفهوم گرایش بیشتری پیدا میکنند، اما آنچه بر اساس بازخوردها مسجل شده است در وضعیت لائیسیته آزادی بیان مخدوش میشود و شهروندان به دلیل گرایشهای شخصی و بروز نشانههایی از باورهای دینیشان در منظر عمومی قضاوت یا حتی ملامت میشوند. این در حالی است که در وضعیت ایدهآل قرار است لائیسیته نیز همچون سکولاریسم به «فاصله گرفتن دولت از ترویج دین رسمی» منتهی شود.
Comentários