top of page

مهندسی ارتجاع سرخ و سیاه برای خاموش‌ ساختن سامانه پادشاهی

مهندسی ارتجاع سرخ و سیاه برای خاموش‌ ساختن سامانه پادشاهی
تحریف حقیقت، مهار نیروی ملی ایران: مهندسی ارتجاع سرخ و سیاه برای خاموش‌ ساختن سامانه پادشاهی

در سال‌های اخیر، با اوج‌ گیری مجدد گفتمان پادشاهی‌ خواهی در ایران و در میان ایرانیان برون‌ مرز، شاهد حملاتی سازمانیافته و هدایت‌شده علیه این جریان تاریخی، ملی و فرهنگی بوده‌ایم. یکی از محورهای اصلی این حملات، اتهام «فحاشی» به پادشاهی‌خواهان است؛ اتهامی که نه از سر دغدغه اخلاقی یا نگرانی مدنی، بلکه بخشی از راهبردی آگاهانه برای تحریف حقیقت و مهار نیروی ملی ایران محسوب می‌شود. آنچه به ظاهر کوششی برای حفظ «ادب عمومی» یا «فرهنگ سیاسی» جلوه می‌کند، در عمل ابزاری‌ست برای مشروعیت‌زدایی از حافظه تاریخی ملت ایران و بازداشتن آن از بازگشت به نظمی که شالوده‌اش بر راستی، مهر، داد، مدنیت و فرهیختگی استوار است.


یکی از روش‌های کلاسیک جریان‌های ایدئولوژیک برای حذف رقبای فکری، بهره گرفتن از برچسب‌ زنی است. در فضای سیاسی و رسانه‌ای ایران، به‌ ویژه پس از ۱۳۵۷، این شگرد بارها در قالب واژگانی همچون «غربزده»، «مرتجع»، «وابسته» و اخیراً «فحاش» به کار رفته است. واژه‌ی «فحاش» اینبار به پادشاهی‌خواهان اطلاق می‌شود؛ به مردمی که با تکیه بر حافظه تاریخی و فرهنگی، خواهان بازگشت به نظم ملی شاهنشاهی هستند. اما این برچسب از چه خاستگاهی برخاسته است؟ و چرا با چنین شدتی، از سوی طیف‌های خاصی تکرار می‌شود؟


پادشاهی در ایران، نه صرفاً یک ساختار سیاسی، بلکه ریشه‌ای فرهنگی، تاریخی و تمدنی دارد. مفاهیمی چون «پادشاه دادگر»، «راستی»، «خرد» و «مهر» نه فقط در ادبیات و متون کهن، بلکه در جان و روان جامعه ایرانی ریشه دوانده‌اند. میهن‌پرستی در ایران، برخلاف تصور سطحی و تبلیغ‌شده توسط جریان‌های ایدئولوژیک، خواسته‌ای مدرن، انسانی و مبتنی بر نظم، ثبات، امنیت و سربلندی ملی است؛ نه صرفاً نوستالژی و نه واپسگرایی. آنچه امروز پدیدار شده، بازگشت طبیعی مردم به ریشه‌های خود است؛ نه برآمده از سازمان‌های حزبی و ایدئولوژیک، بلکه برخاسته از متن واقعیت اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ای که از دروغ، سرکوب، فقر و تحقیر به ستوه آمده است.درست در لحظه‌ای که این صدا اوج می‌گیرد، ساز و کارهای نخ‌ نمای اتهام بار دیگر به کار افتاده‌اند. استفاده از برچسب «فحاشی» در خصوص مردم پادشاهی‌خواه، نه پدیده‌ای تازه، بلکه امتداد همان روندی‌ست که از بهمن ۱۳۵۷ با ائتلاف شوم ارتجاع سرخ و سیاه آغاز شد. اتحادی که با بهره‌گیری از ابزارهای نفوذ در نهادهای روشنفکری، آموزشی، رسانه‌ای و سیاسی، توانست گفتمان ملی ایرانی را به حاشیه رانده و یک نظام ایدئولوژیک و سرکوب‌محور را بر کشور مسلط سازد. نیروهای چپ ایدئولوژیک و جریان‌های اسلامگرا در آن اتحاد نامقدس، با وجود تفاوت‌های ظاهری، در انکار تاریخ ایران، تخریب نهادهای ملی و سیاه‌نمایی دوران پادشاهی بطور کامل همسو بودند و هنوز هم در اشکال گوناگون، این همسویی ادامه دارد.


در این میان، مسئله‌ خطرناک‌تری نیز در جریان است که اغلب به آن توجه نمی شود: جریان‌های نفوذی وابسته به همان اتحاد ایدئولوژیک، در بستر خشم طبیعی مردم، دست به مهندسی رفتار و گفتار اعتراضی می‌زنند. این نیروها با تحریک و تشویق ادبیات خشن و کنترل‌شده، از نارضایتی مشروع مردم برای تولید تصویر ساختگی از بی‌فرهنگی یا بی‌ثباتی پادشاهی‌خواهان بهره‌برداری می‌کنند. در این فرایند، مطالبات اصلی مردم به‌ واسطه انحراف‌های مصنوعی، جای خود را به منازعات حاشیه‌ای می‌دهد؛ و نتیجه چیزی نیست جز پراکندگی صفوف، ابتذال در مبارزه، و حذف تدریجی گفتمان اصیل شاهنشاهی از میدان جدی سیاست‌ورزی. همین مهندسی خزنده، از عوامل اساسی ماندگاری جمهوری اسلامی بوده است؛ نظامی که بقای خود را نه از مشروعیت، بلکه از چنددستگی، تحریف، و تضعیف آگاهانه نظم ملی و تاریخی ایران کسب کرده است.


اتهام‌سازی از سوی این جریان‌ها، به‌ ویژه زمانی معنا پیدا می‌کند که با واکنش‌های طبیعی مردم در فضای مجازی یا اجتماعی مواجه می‌شوند. مردم ایران که امروز به‌ شدت از وضعیت نابسامان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در رنج‌اند، گاه خشم خود را در قالب زبان تند یا فریادهای اعتراضی بیان می‌کنند. این واکنش‌ها، برخلاف گفتار نیروهای تربیت‌شده در اردوگاه‌های ایدئولوژیک، نه حاصل آموزش و سازماندهی، بلکه پاسخی غریزی به سال‌ها تحقیر، اندوه، مرگ‌اندیشی و سلب امید از آینده است. با اینهمه، همین واکنش‌ها دستمایه‌ای برای تخریب چهره ملت قرار می‌گیرد؛ ملتی که سال‌ها در سکوت و انزوا شاهد سقوط ارزش‌ها و ویرانی دستاوردها بوده و امروز نمی‌تواند و نباید در برابر آنچه بر سر ایران آمده، خاموش بماند.


برچسب «فحاشی»، نه تنها بی‌پایه، بلکه عامدانه و مهندسی‌شده است. جریان‌هایی که خود در به‌ قدرت‌رساندن حکومت دینی نقش کلیدی داشته‌اند، اکنون با ژست اصلاح‌طلبی یا روشنفکری، همان تاکتیک‌های کهنه را در لباسی نو به کار گرفته‌اند. آنان با نفوذ در برخی نهادهای اپوزیسیون و بهره‌گیری از منابع رسانه‌ای و مالی، گفتمان پادشاهی‌خواهی را به‌ عنوان تهدیدی علیه روایت‌سازی تاریخی خود تخریب می‌کنند. تخریبی که هدف نهایی آن، تداوم بحران هویتی ملت ایران و بازداشتن آن از بازسازی نظم طبیعی‌اش است.


مردم میهن‌دوست ایران که از درون این سرزمین برخاسته‌اند، نه آموزش سیاسی دیده‌اند، نه وابسته‌اند و نه ایدئولوژیک؛ آنان میراثداران نظم، ادب، هنر، آزادی، خرد، شکوه و مهرورزی‌اند. اگر بیانی تند گاه بر زبان‌شان جاری می‌شود، نه از سر بی‌فرهنگی، بلکه از ژرفای دردی انباشته است که در فقدان تشکل‌های مدنی و رسانه‌های آزاد، تنها روزنه‌ی بروز آن فضای مجازی است. برچسب‌زنی به این مردم، چیزی جز خیانت مضاعف به حقیقت ملی نیست.در برابر این وضعیت، راهکار نه در سکوت، بلکه در بازسازی گفتمان شاهنشاهی با زبانی متکی بر خرد، مدارای فرهنگی، مشروعیت تاریخی و مشارکت مردمی است.


گفتمان شاهنشاهی، اساسا به خودی خود، نیازی به فریاد ندارد، چراکه بر زبان فاخر تاریخ و حافظه فرهنگی ملت ایران استوار است. اما در برابر تحریف، سکوت روا نیست. باید مرز میان ملت و نفوذی‌ها، میان میهن‌‌پرستی اصیل و چپ اسلامیِ ملبّس به لباس اپوزیسیون به‌ روشنی ترسیم گردد. رسانه‌های پادشاهی‌خواه، اندیشمندان راست ملی، و کنشگران فرهنگی مستقل، مسئولیتی تاریخی بر دوش دارند تا با شناخت دقیق ساز و کارهای تخریبی، بازتعریف روایت ملی ایران را در اولویت قرار دهند.


در عصر جنگ روایت‌ها، پیروزی با آنان است که صدای خود را از حافظه تاریخی می‌گیرند و مشروعیت‌شان را از فرهنگ اصیل ملت وام می‌گیرند. پادشاهی‌خواهی نه بازگشت به گذشته، بلکه بازگرداندن ملت به مسیر طبیعی تاریخ و فرهنگ خویش است؛ نه ایدئولوژی، بلکه خرد؛ نه خشم، بلکه آگاهی؛ نه نفرت، بلکه مهر. پاسخ ملت ایران به تحریف، زنده نگه‌داشتن روایت ایران است.


ملت ایران مجرم نیست؛ وارث است. وارث فرهنگ کوروش و داریوش، فردوسی و خیام، رضاشاه و محمدرضاشاه. این ملت اگر امروز سخن می‌گوید، از سر درد است، نه از سر کین. و هر آنکه بر این سخن، تهمت و تحریف روا دارد، در امتداد همان خیانتی ایستاده است که نیم قرن پیش، شکوه این سرزمین را به تاریکی سپرد. اما اینبار، ملت بیدار است. اینبار، خرد در کنار حافظه ایستاده است. و اینبار، ایران بازخواهد گشت. شکوفایی ایران در راه است.


Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page