top of page

پادشاهی مشروطه

Updated: Jun 8

پادشاهی مشروطه


برگرفته شده از کتاب نسیم دگرگونی نوشته رضا شاه دوم


پادشاهی مشروطه به همان میزان با مردم سالاری سازگاری و همسازی دارد که یک حکومت جمهوری میتواند داشته باشد. امروز نمونه های خوبی از هر دو الگو در کشورهای موفق و آزاد و مستقل جهان وجود دارند.


روزی که ایرانیان آزادانه برای تعیین مسیر آینده خود به پای صندوق های رأی بروند من مأموریت خود را انجام یافته تصور خواهم کرد.

صراحتا بگویم من اصلا نگران آن نیستم که چه آینده ای در انتظارم نشسته است. اگر از جانب ملت تصمیم بر آن گرفته شود که وظایف یک پادشاه را بر دوش بگیرم آن تکالیف را به منزله بزرگترین افتخار تلفی خواهم کرد.


نهاد پادشاهی در طول بیست و پنج قرن تاریخ مدون ایران یکی از ارکان اصلی کشورمان بوده است. بدیهی ست که گذشت زمان فرایندها و اندیشه های نونی از جمله در مورد روش های اداره کشور به ارمغان آورده است. من امروز نقش بالقوه پادشاهی را در قالبی کاملا متفاوت با آنچه در گذشته کشورمان وجود داشته است می بینم.


در طول هزاره ها پادشاهی به عنوان عاملی پراهمیت در یاری بخشیدن به تداوم تاریخی کشورمان موجب ثبات امپراتوری ایران و به کرات حافظ تمامیت ارضی میهنمان بوده است اما پادشاهی در قرن بیست و یکم باید در اساس با نمونه هایی که در گذشته وجود داشته است متفاوت باشد و استمرار آن تنها در قالب حکومتی مشروطه و در چهارچوب جامعه ای براستی مردم سالار میسر است. به سخن دیگر پادشاه، مظهر و سمبل یک ملت میشود و در واقع هیچ مسئولیتی در هیچ شکل و صورتی در امور دولتی نخواهد داشت.


در این راستا من باوری راسخ دارم که مردم سالاری و حاکمیت ملی همواره خواست اکثریت قریب به اتفاق هم میهنانمان بوده و آینده همه ما در گرو دستیابی به این اولویت حیاتی است. در حالیکه بسیاری دشواری های امروز ایران را در قالب گرفتاریهای اقتصادی و اجتماعی خلاصه می کنند در واقع ژرفای تمام این بیماری ها در ماهیت سیاسی رژیم فعلی نهفته است. همانطور که در واپسین روزهای شوروی سابق مشاهده شد نجات نهائی نه فقط از راه بعضی میانه روی ها و تعدیل سیاست ها که به شکل تحولی کامل و بنیادین در سیستم پدیدار شد. به عبارت دیگر گرفتاری الزاما به خاطر رهبری استالین و برژنف و گرباچف نبود، مشکل نهایتا در ساختار نظام و سیستم بود و این خود رژیم بود که باید از میان می رفت.


در حال حاضر دو الگو برای حکومتهای مردم سالار در دنیا وجود دارند یکی پادشاهی مشروطه و دیگری جمهوری دموکراتیک به عنوان وارث تخت و تاج ایران من مرتبا در باره اندیشه هایم در مورد نقش پادشاهی در ایران مدرن فردا و سازگاری آن با دموکراسی مورد پرسش قرار میگیرم به همین منظور در اینجا به تصریح چند نکته کلیدی خواهم پرداخت.


نخست پادشاهی مشروطه به همان میزان با مردم سالاری سازگاری و همسازی دارد که یک حکومت جمهوری می تواند داشته باشد. امروز نمونه های خوبی از هر دو الگو در کشورهای موفق و آزاد و مستقل جهان وجود دارند کشورهایی چون اسپانیا، سوئد، فرانسه آلمان، ژاپن، نروژ ایالات متحده آمریکا، کانادا و بسیاری دیگر.


دوم در نظام پادشاهی مشروطه ریاست دولت آشکارا بر دوش نخست وزیر منتخب است و نه پادشاه نخستین تصور نادرست از جانب اکثر طرفداران نظام جمهوری در ایران این فرضیه آنان است که پادشاه هم سلطنت میکند و هم حکومت دومین تصور اشتباه اینست که چون پادشاه مقام خود را به ارث برده و تابع یک روند انتخاباتی نیست مردم هیچ گزینه ای در رهبری نداشته اند و در نتیجه خدشه ای به مردم سالاری وارد شده است.

برای پاسخ به این ادعا باید مجددا به این استدلال اشاره کنم که نخست وزیر - که در این مورد قابل قیاس با یک رئیس جمهور منتخب در نظام جمهوری ست - عهده دار سیاستمداری و تصمیم گیری است و پادشاه از این مسئولیت مبراست؛ در واقع پادشاه مظهر اتحاد و پایداری ملی است و نه فردی مسئول در روند دولت و دولت گردانی.


بهترین نحوی که یک پادشاه میتوان به کشور خویش خدمت کند حفاظت و پاسداری از قانون اساسی و تضمین حاکمیت قانون است. این نکته به صراحت در مورد ایران مصداق دارد پادشاه چه مرد باشد و چه زن برای آنکه از آسیب و نکوهش در امان باشد، باید از روند و اداره روزمره حکومت که در واقع مسئولیتی بر دوش نخست وزیر منتخب خواهد بود، پرهیز کند و جدا بماند.


پادشاه باید ماورای تمام دسته بندیهای سیاسی باشد و برخوردی بی طرف بی غرض و عاری از تعصب با یکایک گروه های عقیدتی قومی مذهبی و دیگر اقشار اجتماعی و سیاسی داشته باشد. تنها در چنین شرایطی است که پادشاه میتواند عامل یکپارچگی و وحدت کشوری باشد که متشکل از اقوام گوناگون است. این مشروعیت نهایی به ثبات و پایداری دراز مدت ضمانتی استوارتر خواهد بخشید. توجه به این نکته همچنین حائز اهمیت است که آموزش و تربیت وارث تاج و تخت از بدو تولد صلاحیت و شایستگی ویژه ای را برای وی به منظور انجام یک وظیفه افتخار آمیز به ارمغان می آورد. ماورای قوه تفکر و استعداد ذهنی وارث تاج و تخت از فرصت ویژه ای برخوردار است تا در کنار پی بردن به ارزشهای فرهنگی کشورهای گوناگون به ترویج روابط با شخصیت های مختلف سیاسی فرهنگی و دانشگاهی در سطح جهانی ابعاد گسترده تری بخشد. چنین تجربه ای بی شک تنها می تواند به سود کشور و ملت باشد بدون آنکه پادشاه دخالتی در دولت داشته باشد.


همشکلی و تشابه اساسی مابین یک پادشاهی مشروطه و یک جمهوری دموکراتیک در این واقعیت نهفته که مسئولیت و ریاست دولت بر عهده فردی است که به راستی منتخب مردم است. برای مثال در بریتانیای کبیر نخست وزیر در یک انتخابات ملی و سراسری برگزیده می شود. این روش در کانادا، هلند و بلژیک نیز مرسوم است. در ایالات متحده آمریکا، آلمان و فرانسه انتخابات برای گزینش رئیس جمهور صورت میگیرد. به هر حال در سیستمهای جمهوری ما به نمونه های گوناگونی برخورد میکنیم در برخی از کشورها مانند هندوستان و اسرائیل، رئيس جمهور نقش اجرائی نداشته و ریاست دولت را نخست وزیری بر عهده دارد که منتخب مردم است. در دسته ای دیگر از کشورها مانند ایالات متحده آمریکا و کره جنوبی، رئیس جمهور، به تنهایی فرمانده کل قواست و ریاست قوه اجرائیه را نیز بر عهده دارد. در برخی دیگر از جمهوری ها مانند فرانسه هم نخست وزیر و هم رئیس جمهور مشترکا - و گهگاه از دو حزب مخالف - عهده دار اداره دولت

هستند.

Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page