پیروزی «ای ایران ایران»؛ ج. ا در موضع واکنش
- آریا چَمروش
- Jul 12
- 5 min read

در وضعیت کنونی ایران، که ساختار سیاسی دچار بحرانهای عمیق درونی، فرسایش مشروعیت و زوال کارکردی شده، جامعه با پرسشی بنیادین مواجه است: چگونه میتوان از وضع موجود گذر کرد، بیآنکه در دام چرخههای خشونت، سرکوب یا وابستگی گرفتار شد؟
پاسخ به این پرسش نه در اتکا به نیروهای خارجی، نه در انتظار اصلاح از درون، و نه در تحولات ناگهانی و بیسامان است؛ بلکه در بازسازی اراده عمومی و بازگرداندن قدرت ابتکار به مردم نهفته است. در این میان، مفهوم «کنش فراگیر» به مثابه چارچوبی برای مشارکت مردمی، فرسایش قدرت استبدادی و آمادهسازی بستر گذار، اهمیتی بنیادین یافته است.
این نوشتار میکوشد با تکیه بر مفاهیم نظری در علوم اجتماعی و سیاسی، و تحلیل تحولات عینی ایران امروز، نشان دهد که چرا و چگونه کنش فراگیر میتواند به عنوان راهبردی مؤثر و پایدار، مسیر گذار از ج. ا را هموار سازد.
در نظریههای بنیادین علوم اجتماعی و سیاسی، «کنش» و «واکنش» دو صورت متفاوت از رفتار اجتماعی و سیاسیاند که جایگاه کنشگر را در نسبت با ساختار قدرت نشان میدهند.
کنش مبتنی بر اراده، هدفمندی و خلق موقعیت است؛ عملی که از فرد یا گروه آغاز میشود، جهان پیرامون را متأثر میسازد و پیامدهای اجتماعی یا سیاسی مشخصی را دنبال میکند. در مقابل، واکنش رفتاری است که در پاسخ به یک کنش شکل میگیرد؛ اغلب دیرهنگام، تابع شرایط تحمیلشده، و فاقد ظرفیت دگرگونی پایدار در ساختار قدرت است.
در جوامعی که ساز و کار قدرت در اختیار نیروهای متمرکز و ایدئولوژیک است، مردم معمولاً در موقعیتی واکنشگر قرار میگیرند؛ آنها در برابر تصمیمات و سیاستهای حکومت، تنها به مقاومت، اعتراض یا عقبنشینی موقت بسنده میکنند. این چرخه معیوب، اراده عمومی را از کنشگری فعال به واکنشگری منفعل تقلیل میدهد؛ و در نهایت، به فرسودگی روانی، بیاعتمادی اجتماعی و شکلگیری ذهنیت شکست میانجامد.
در برابر این چرخه، کنش اجتماعی هدفمند، بر پایه توان درونزای جامعه شکل میگیرد؛ کنشی که نه در واکنش به تهدید، بلکه با قصد تحول، بازتعریف فضا و شکستن مرزهای سلطه به میدان میآید.
چنین کنشی، نیرویی مولد در برابر ساختارهای ماندگار قدرت است، چرا که ابتکار را به جامعه بازمیگرداند و مردم را از موضع انفعال به جایگاه فاعل تاریخی منتقل میکند.
کنش فراگیر، عالیترین صورت این بازتعریف است: شبکهای از رفتارهای خودانگیخته، مستمر و نهادگریز که از بطن جامعه میجوشد و قدرت حاکم را ناگزیر از واکنش میسازد. این کنشها ممکن است پراکنده جلوه کنند، اما در مجموع، به فرسایش ساختار، زوال مشروعیت، و آمادهسازی صحنه برای انتقال قدرت میانجامند.
در نظریههای مدرن علوم اجتماعی و سیاسی، بر ضرورت تداوم، همپیوندی و بیخشونتی در کنشگری عمومی تأکید شده است؛ مؤلفههایی که به وضوح در مفهوم «کنش فراگیر» حضور دارند.
کنش فراگیر نه به معنای بسیج کلاسیک، بلکه به معنای گسترش کنشهای کوچک، مؤثر و روزمره در مقیاس عمومی است. این کنشها الزامی به تمرکز جغرافیایی یا هماهنگی کامل ندارند؛ بلکه همچون قطراتی پی در پی، پایههای مشروعیت و کارکرد ساختار حاکم را میفرسایند.
چنین کنشی متکی بر لحظه نیست، بلکه فرآیندمحور است؛ از لایههای پنهان جامعه آغاز شده و به سطح آشکار قدرت سرایت میکند. در این موقعیت، حتی سکوت نافرمانی است؛ حتی سرود، تهدید است؛ و حتی ترک نهادهای رسمی، نشانهای از فروپاشی ساختار قدرت است.
در تجربه ج. ا، جامعه ایران برای بیش از چهار دهه عمدتاً در موقعیت واکنشگر قرار داشته است. رژیم با انحصار ابزارهای قدرت، ابتکار عمل را در اختیار گرفته بود و مردم، اغلب، در مواجهه با پیامدهای تصمیمات حکومتی، ناگزیر به اعتراض یا عقبنشینی میشدند.
برای نمونه، اعتراض به خشکشدن زایندهرود، مطالبات معیشتی، حرکت معلمان، و واکنشهای انتخاباتی به مهندسی آراء یا افزایش قیمت سوخت، همگی ذیل منطق «واکنش» تعریف میشوند.
اما آنچه در ماههای اخیر رخ داده، نقطه عطفی در الگوی کنشگری عمومی است: جامعه نهتنها از موضع واکنش خارج شده، بلکه با خلق کنشهایی نمادین، خلاق و فراگیر، حکومت را در موقعیت انفعال قرار داده است.
کنشهایی از این دست، نه واکنش به رویدادی خاص، بلکه کنشی مستقل، هدفمند و فراگیرند. کنشهایی که توانستهاند نظام را ناچار به پاسخ، وادار به بازسازی صوری، و درگیر در جنگ روایتها سازند. اینها دقیقاً نشانههای ورود به مرحلهای تازه در پویش اجتماعی ایراناند؛ مرحلهای که در آن، جامعه میکوشد نه در برابر ساختار، بلکه بجای آن بایستد.
فراخوان شهریار ایران، رضا شاه دوم، برای خواندن سرود «ای ایران» در شب چهارشنبهسوری و روزهای نوروزی، و تأکید بر تکرار آن در مناسبتهای ملی، فراتر از یک حرکت فرهنگی، به کنشی فراگیر بدل شد که ساختار حکومتی را به وضوح در موضع دفاعی قرار داد. گسترهی مشارکت، گسست از محدودیت زمانی و مکانی، نافرمانی نمادین، و واکنش بیسابقهی حکومت، این کنش را به نقطهی عطفی در بازتعریف میدان سیاست تبدیل کرد. حضور خامنهای در مراسمی با محور «ایران» و بازنشر بیلبوردهای تبلیغاتی، تلاشی تدافعی برای تعدیل شکست و مصادرهی معنای این کنش است.
پلتفرم «همکاری ملی» برای دعوت به ریزش نیروهای ج. ا نیز، نه کنشی نمایشی، بلکه حملهای استراتژیک به مرکز ثقل قدرت به شمار میآید. طراحی ایمن، ثبتنام دهها هزار نفر، و واکنش تبلیغاتی و امنیتی شتابزدهی نظام، نشان داد که ضربهای دقیق به درون ساختار وارد آمده است؛ آنجا که سازهی استبداد بر وفاداری اجباری و ترس متکی است. چرا که ساختار سرکوب، برای پاسخ به تجمعات خیابانی ساخته شده، نه برای مدیریت فرسایش تدریجی مشروعیت. این پلتفرم، با جایگزینی نظم، اعتماد و آینده، پایههای وفاداری را متزلزل کرده و زمینهی نافرمانی منفعل درونی را فراهم ساخته است.
هر دو این نمونههای کنش، با وجود تفاوت در شکل و بستر، در یک ویژگی بنیادین اشتراک دارند: ابتکار در دست مردم است و حکومت ناگزیر از واکنش. واکنشهای نظام، نهتنها کارگر نیستند، بلکه خود به تسریع روند فرسایش مشروعیت دامن میزنند. حکومت، با تکیه بر تبلیغات شتابزده یا بازسازی نمادهای فرسوده، میکوشد کنشهای مردمی را مصادره یا بیاثر کند؛ اما در عمل وارد زمینی میشود که نه منطق آن را میشناسد، نه در آن توانی برای پیروزی دارد. چنین واکنشهایی، همچون باتلاقی عمل میکنند که هر تلاش برای رهایی، به فرو رفتنی عمیقتر میانجامد.
پیروزی این کنشها در بازتعریف صحنهی قدرت، ایجاد احساس مشارکت و بازسازی هویت ملی، تمرکززدایی از مقابله، و ارائهی بدیلی روایی برای آینده نهفته است. این کنشها تنها علیه وضع موجود نیستند، بلکه حامل معنایی برای ایران فردا هستند. نظامی که در برابر کنش مردمی تنها میتواند واکنش نشان دهد، اگر نتواند در زمین جدید معنا وارد بازی شود، ناگزیر از عقبنشینی و شکست خواهد بود. و مردمی که این کنشها را با استمرار و هوشمندی به سطح سازمانیافتگی اجتماعی برسانند، قادر خواهند بود ساختار فرسودهی ج. ا را نه با جنگ، بلکه با امتناع، فرسایش، و بازسازی سیاسی از میان بردارند.
کنش فراگیر، تاکتیک موقت نیست؛ بلکه پاسخ استراتژیک به بحرانی تاریخی است. در روزگاری که ج. ا خود را مالک بیرقیب رسانه، سرکوب و منابع میپندارد، مردم ایران با کنشهای سنجیده و هدفمند، زمین را دگرگون ساختهاند. جامعه اکنون نه در انتظار تغییر، که خود در حال تغییر است. و در این روند، نقش شهریار ایران، رضا شاه دوم ، تجسمی از ارادهی تاریخی ملت برای بازگشت به سیاست ملی، بازسازی نظم مدنی، و آشتی با هویت ایرانی است.
نقشی که نه تحمیلی است، نه ساختگی؛ بلکه برخاسته از خواست عمومی و برآمده از متن کنش مردم است.
افق آینده، در گرو استمرار، همافزایی و تعمیق این مسیر است. اگر ملت بتواند این راه را به سطحی فراگیر، پایدار و سازمانیافته برساند و خلأ روایتی و نهادی دوران گذار را از هماکنون پاسخ دهد، فروپاشی ج. ا نهتنها ممکن، بلکه گریزناپذیر خواهد بود. قدرت، تنها در اسلحه نیست؛ در امتناع نیز هست. کنش فراگیر، زبان نوین قدرت است، و ملت ایران این زبان را اکنون به خوبی آموخته است.
Comentarios