top of page

نام ایران و واژه شاه

Updated: Mar 29


نام ایران و واژه شاه

ایران

چهره ای که هم یونانیان و هم یهودیان از ایران ارائه داده بودند فضایی دیگرسان و سرزمین بیگانگانی بود که باید با قواعد خودش با آن برخورد میشد. آنها از ایده ی ایران به عنوان یک اجتماع سیاسی، یک موجودیت ژئوپولیتیک با دولتی مرکزی و یک مذهب مسلط دور نبودند نام «ایران» از واژه ی ایرانی آریانوم به معنی سرزمین آریایی ها گرفته شده که شاخه ای از جامعه ی شبانی هند و اروپایی بودند که حدود چهار هزار سال پیش در فلات ایران ساکن شدند و نامشان را به این سرزمین دادند.

واژه ی آریایی از نظر ریشه شناسانه خوشنام است. چنان که فیلولوژیست برجسته ی فرانسوی امیل بنونیست می گوید ایران در اصل به معنی ما که با هم خویشاوند هستیم» یا «ما خویشاوندان» است، واژه ای حاکی از خویشاوندی که معنی «ما» را القا میکند؛ واژه ای که این شبانان را از ساکنین قدیمی تر این فلات یا از دیگر اقوام هند و اروپایی متمایز می کرد.


در شاهنامه شاهکار حماسی ایرانی قرن دهم هم بر این حس همبستگی خویشاوندی تأکید شده است. در شاهنامه

واژه ی ایران در مقام یک اجتماع سیاسی در مقابل انیران در پارسی میانه به معنی «غیر ایرانی» یا بیگانگان قرار گرفته است. مانند دیگر ملتهای باستانی که چنین واژه های مرتبط با خویشاوندی را برای وطنشان به کار می بردند ایران تبدیل به تنها نامی شد که ایرانیان سرزمین و کشورشان را با آن می نامیدند.

ایران بسان یک هویت فرهنگی در طول دوره ی اسلامی هم به حیات خود ادامه داد و بعدها در قرن سیزدهم با وزرای بزرگ ایرانی سلسله ی ایلخانان کاملاً احیا شد.


با این حال، یونانیان باستان و بعدها وارثان غربی آنها در عوض بکار بردن نام ایران، همچنان نام موطن اصلی امپراتوری مقتدر هخامنشی را به کار میبردند واژه ی یونانی پرسیکا یا پرسیس (Perses)، همچنین واژه ی یهودی پاراس (Paras) بعد از انگلیسی شدن تبدیل به Persia شد و برای اشاره به مرکز فلات ایران منطقه ی پارس که امروزه استان فارس است استفاده میشد منطقه ای که امپراتوری هخامنشیان از آنجا برخاست و بر تمامی فلات ایران و فراتر از آن چیره شد.

برای بیگانگان تا قرنها نام این کشور پرشیا بود و مردم، فرهنگ و زبان آن را پرشین نامیده میشدند در حالی که ایرانیان همواره نام ایران را برای کشورشان به کار می بردند. در سال ۱۹۳۵ دولت ایران به دستور رضا شاه کبیر به طور رسمی نام ایران را به جای پرشیا برگزید.

شاه

مانند بیشتر حکومتهای باستانی قدرت در فرهنگ سیاسی ایرانی بر مدلی پدرسالارانه استوار بود قدرتی که در سطح پادشاهی منطقه ای محلی قومی و خانوادگی بازنمود می یافت.


مفهومی که شاید قدیمی ترین مفهوم در فرهنگ سیاسی ایران باشد و در شناخت الفبای قدرت سیاسی ایران اهمیتی حیاتی دارد ایده ی شاه است که عنوان جامع و واحدی برای پادشاهان ایرانی تا عصر مدرن است.

واژه ی شاه که در دیگر زبانهای هند و اروپایی هیچ معادلی ندارد از واژه ی خشای xshay در پارسی باستانی ریشه گرفته و به معنی کسی که به سبب شایستگی ذاتی اش سزاوار فرمانروایی است میباشد؛

این مفهوم معیار صلاحیت برای کسب قدرت را چیزی نمیداند مگر شایستگی ذاتی.


در زبان یونانی برای پادشاهان ایرانی از واژه ی باسیلیکوس و از باسیلوس باسیلیکوس برای شاهنشاه استفاده می کردند که خود واژه ای است حاکی از استقلال مطلق شاه از طبقه دین یا هر گونه نهاد قانونی بشری این امر مثلاً در نمادنگاری های سده ی سوم از پادشاهان ساسانی دیده میشود آنها حکم الهی را مستقیماً از طرف خدا دریافت می کردند و نه از موبدان زرتشتی بر خلاف رکس rex در زبانهای اروپایی و راج در سانسکریت که هر دو در مورد حکمرانانی به کار میرفتند که اساسا کاهن شاه بودند و مردم را در مسیر صحیح دینی هدایت میکردند در ایران شاه دارای کاریزمای شاهانه ( فَرّ یا فره ) بود احتمالاً واژه ی کاریزما در زبانهای اروپایی از واژه ی فارسی خوره xoreh به معنی پرتو خورشید گرفته شده است.

کاریزمای شاهانه که از سیمای پادشاه تابیده میشد یک هدیه ی الهی بود که به حاکمی که صلاحیت (به فارسی گوهر) لازم را داشت اعطا می شد؛

اما اگر پادشاه هنر فرمانروایی را از دست میداد ممکن بود این گوهر از او ستانده شود «هنر»، واژه ای فارسی است که ریشه ی مشابهی با honor یعنی افتخار دارد پادشاهی که عاری از فر باشد در نهایت با شورش مردمی، یک سلسله ی پادشاهی دیگر یا مهاجمان خارجی سرنگون می شود.


بنابراین، حداقل از حیث نظری اقتضای حفظ کاریزمای سلطنتی سازوکار متعادل کننده ی استبداد تلقی می شد. فرمانروایان خودسری که فر خود را از دست میدادند دوام نمی آوردند؛ نمونه ی این نوع پادشاهان که این قانون تاریخی را گوشزد میکنند جمشید در شاهنامه است (ن که لوح (۱). جمشید در آغاز داستان پایه گذار شهرها و استاد حرفه های جدید مبدع جشن نوروز و پادشاهی بزرگ است اما بعدتر به خاطر کبر و خودستایی به ستمگری و استبداد فرو می افتد و فر خود را از دست میدهد.


نظریه ی ایرانی حکومت قید و بندهایی پیش نهاد تا ددمنشی و لجام گسیختگی قدرت را محدود کند. مدل ایده آل حکومت داری مدل کارآمد چرخه ی دادگری است، مدلی که کتاب های نصایح الملوک این ژانر فاخر در نوشته های سیاسی فارسی با بهره گیری از آن، وظیفه ی حکمرانان برای برقراری «عدالت» را به فرمانروا یادآوری میکند.

در این نوشته ها از شاه انتظار میرود قدر و منزلت نهادهای مختلف اجتماع را بشناسد و با حمایت متناسب از هر کدام توازن اجتماعی را حفظ کند. از شاه انتظار می رود سپاه و سازمان اداری دولتی (دیوان) را از دخالتهای ستمگرانه در زندگی رعیت باز دارد.


Comments

Rated 0 out of 5 stars.
No ratings yet

Add a rating
bottom of page